فرزین سوادکوهی-پایگاه خبری صدای دیپلماسی(idva.ir):یکی از سخت ترین کارهای رسانه هایی که در حوزه اقتصاد  بخصوص در بخش نفت و انرژی فعالیت می کنند تن نیالودن به شائبه ها  و شایعه هاست.فضای کذایی مجازی همانطور که از اسمش هم پیداست خود به این آلودگی دامن می زند. و ای دریغ که در زمانه استیلای گندم […]

فرزین سوادکوهی-پایگاه خبری صدای دیپلماسی(idva.ir):یکی از سخت ترین کارهای رسانه هایی که در حوزه اقتصاد  بخصوص در بخش نفت و انرژی فعالیت می کنند تن نیالودن به شائبه ها  و شایعه هاست.فضای کذایی مجازی همانطور که از اسمش هم پیداست خود به این آلودگی دامن می زند. و ای دریغ که در زمانه استیلای گندم نمایان جو فروش،ذات مَجاز بودن، مُجاز بودن را هم توجیه می کند  وطبعا هر دروغ و دغلی هم می تواند در ذهن مخاطب به سهولت حضوری موجه کسب کند.اما با این همه اگر رسانه، رسانه باشد ومخاطب، مخاطب، ازمیان مرداب پلشتی های این فضا، پاکدامن بیرون میزند.

صنعت نفت در ایران هرگز از چنبره سیاست رها نبوده و همواره انبوهی از مسایل و مصایب را به جان خریده.گاهی همچون سروی بلند سرفرازیده وگاه مصیبت و غم دیده.فهرست کردن این غم وشادی حالا دیگر به مدد جستجویی کوتاه برای اهل تحقیق، سهل گشته و هرکه دراین وادی در موردی، شک وشبهه ای داشته، کم و زیاد،  تهِ راست و دروغش را در آورده.چرا که هنوز دود از کنده بلند می شود و فریفتن افکار عمومی با این ترفندها بسیار سخت است.

با این حال افکار عمومی در خیلی از اوقات، از پتیارگی فضای مجازی و یا تومنی نگاری های شبه رسانه ای در حوزه نفت تاثیر می پذیرند. نمونه آخر این شلتاق،بازی رسانه ای پیدا شدن دستگاه کارت خوان در دفتر وزیر نفت است که موجب شد رسانه های منصف نفت، چند روزی از فرط بلاهت بار بودن این اتهام مضحک در سرگیجه بسر ببرند.اتهام زننده هم بر همین اساس موفق شد چند صباحی شانتاژ و جریان مورد نظر خود را خلق کند و بر خر مراد سوار شود.کسی نپرسید که مدعیان این ادعا از کجا از چنین امری اطلاع پیدا کرده اند و رسانه ای که اول بار این موضوع را منتشر کرد به چه علت در همان آغاز از مدعی نپرسید که سند و مدرک این اتهام چیست؟ چطور ممکن است که گردانندگان یک رسانه برایشان این سوال پیش نیاید که وقتی کسی ادعا و شکایتی را مطرح می کند باید ادله و اسناد آن را هم ارائه کند نه این که این ارائه را به گردن طرف مقابل بیاندازد.نکند روزگار ، روزگار وارونگی است؟اگر در خیابان کسی به ما بگوید دزد آیا ما باید ثابت کنیم دزد نیستیم یا او باید اثبات کند ما دزدیم؟! با این حال موضوعی به این سادگی باز هم  مورد غفلت همه ما قرار می گیرد.این نعل وارونه حاصل همان غفلت زدگی ماست  و در حقیقت شوربایی است که شوهای تبلیغاتی شبه رسانه و فضای بی پیر مَجازی برایمان پخته.

در چنین شرایطی وقتی کار بالا گرفت و همهمه آغاز شد دیگر کسی از آن که اول بار این سنگ را همچون دیوانه ای به چاه انداخت سراغی نمی گیرد.او در تاریکی روح بی خبر همه ما از مهلکه گریخته  و هرگز دُم به تله نمی دهد. بر اتهام زننده هم که حَرَجی نیست.او کار طبیعی خود را می کند.هرچند بسیار ساده لوحانه و ناشیانه.و با هر وسیله ای که دم دست دارد.

اتهام زننده،از هرقبیله و جناح، پیش از همه اینها وجدانش را به سیاست زدگی  حزب و نحله خویش فروخته است و خوب می داند که اگر قرار باشد روزی از او حساب پس بکشند می کشند اما در این هنگامه که کلاغ را بجای الاغ قالب می کنند اصلا کو آن که از او حساب بخواهد؟ فعلا که شهر بی کلانتراست.مدعی سنگ را بسته و سگ را رها کرده. پس چه غم؟ حالا که سیل درشت گویی و فحش وناسزا و اظهار نظر و پیام و نوشته و توئیت واتهام وادعا و هشدار وتذکار وانکار و اغراق و اکراه وتهدید وارعاب راه افتاده، کو آن سد سکندر که نقش بدیل بشیر و نذیر را ایفا کند؟

سلمنا! آنکه در خلوت و جلوت دهان به ریشخند ما می گشاید نیک آگاه است فرجام این بازی مضحک رسانه ای استیضاح وزیر است.این وزیر هرکسی و در هرکابینه ای باشد  با همین  تزویر روبروست مگر آن که منافع جناح مدعی را تامین کند. و افسوس که قبای قدرت سیاست امروز، عبای معنویت دیروز را سخت بی اعتبار کرده . واین بی اعتباری هرآینه از انفعال ما پررنگ تر می شود.

به آغاز مقال باز گردیم.بهتر است  بپرسیم وظیفه رسانه وجدانمند در این میانه کجاست؟ از خود پرسش کنیم که ما مردم  که در عین این که هم اینک هشتمان گرو هشتادمان است  اما فریاد ادعایمان گوش فلک را کر کرده ،در کجای این معادله دوسر سوخت ایستاده ایم که این مضحکه را باور می کنیم  و آنچان به بی مایگی می غلطیم که با یک مویزتلگرامی سردی مان می کند وبا یک کشمش توئیتری گرمی مان؟به نظر ما اصلا عاقلانه است بپذیریم یک وزیر(با همه بد و خوبش)بعد از این که بیش از سی سال تکیه بر صندلی صدارت داشته در دفتر خود، دستگاه کارتخوان گذاشته که حق و حساب بگیرد؟ واقعا شوخی مان گرفته است؟ تعقل را به استراحت مطلق برده ایم؟ آیا آیندگان بابت این ساده لوحی و خود فریبی تسمه از گُرده ما نمی کشند؟ اگر شعور ما بازیچه کودکان کوی باشد شرفمندتر ازآن نیست  که خود را اینگونه  به فراسوی مرز سفاهت افکنیم؟ جواب مدعی را تاریخ خواهد داد.اما همین تاریخ به ابتذال  و انحطاط رسانه وقعی نخواهد گذاشت ولی بی تردید تن آلودن رسانه به این ویرانی اخلاقی،در حافظه ها ثبت خواهد شد.

حق است اگر عقل از راه برسد و ناروا نثارمان کند که درجنون بی خبری غرقه ایم.حق است اگر از ما بپرسد:من که را گیرم که را قاضی برم؟این قضا خود از توآمد برسرم.